قوله تعالى: و إنْ منْ أهْل الْکتاب إلا لیوْمنن به قبْل موْته الآیة اى خداوندى که تقدیرت را معارض نیست، و تدبیرت را مناقض نیست، حکمت را مرد نیست، و فرمانت را رد نیست، آنجا که امان تو نیست، روى ایمان روشن نیست، و جهد بندگى بکار نیست. یکى درنگر، جوانمردا! بحال آن مخذولان درگاه بى‏نیازى، و راندگان قهر ازلى، که چون امان حق در ایشان نرسید، و عنایت ازلى ایشان را نگرفت، ایمانشان بکار نیامد، و دریافتشان بوقت معاینه سود نداشت، و در حال حیاتشان خود بار نداد، و در نگذاشت.


چه چاره مر مرا بختم چنین است


ندانم چرخ را با من چه کین است؟

هر چند ظاهر این آیت قومى را آمد على الخصوص، اما از روى اشارت حکم آن بر عموم است، و بندگان را تنبیهى تمام است، تا چشم عبرت باز کنند، و دیده فکرت بر گشایند، و از آن وقت معاینه بترسند: آن ساعت که رزمهاى نفاق باز گشایند، و سرپوشهاى زراقى از سر آن باز گیرند، و دلها را منشور نومیدى نویسند، و دیدها را کحل فراق در کشند، و رفته ازلى و سابقه حکمى در رسد، اما از روى فضل بنواخت و لطف، و از روى عدل بسیاست و قهر.


نیکو گفت آن جوانمرد که: آه از قسمتى که پیش من رفته! و فغان از گفتارى که خود رأیى گفته! چه شود اگر شاد زیم یا آشفته؟ ترسانم از آنکه آن قادر در ازل چه گفته.


قوله: فبظلْم من الذین هادوا حرمْنا علیْهمْ طیبات أحلتْ لهمْ ارتکاب المحظورات یوجب تحریم المباحات. اگر لطافتى و کرامتى بینى در بنده‏اى، از آنست که ظاهر شریعت نگه‏داشت، و تعظیم آن بجان و دل خواست، تا لا جرم بروح مناجات و لطائف مواصلات رسید، و اگر بعکس آن سیاستى و قهرى بینى، از آنست که بچشم انکار در حرم شریعت نگریست، و در متابعت نفس اماره محظورات دین بکار داشت. آرى چنین بود که هر که ظاهر شریعت دست بدارد، جمال حقیقت از وى روى بپوشد. هر که امر و نهى پست دارد، چه عجب اگر ایمان و معرفت از دل وى رخت بردارد.


اگر نز بهر شرعستى در اندر بنددى گردون


و گر نز بهر دینستى کمر بگشایدى جوزا

قوله: لکن الراسخون فی الْعلْم منْهمْ راسخان در علم ایشانند که انواع علوم ایشان را حاصل شده: علم شریعت، علم طریقت، علم حقیقت. علم شریعت آموختنى است، علم طریقت معاملتى است، علم حقیقت یافتنى است. علم شریعت را گفت: فسْئلوا أهْل الذکْر. علم طریقت را گفت: و ابْتغوا إلیْه الْوسیلة. علم حقیقت را گفت: و علمْناه منْ لدنا علْما. حوالت علم شریعت را با استاد کرد. حوالت علم طریقت با پیر کرد. حوالت علم حقیقت با خود کرد. هر که پندارد که در علم شریعت واسطه استاد بکار نیست زندیق است، هر که چنان نماید که علم طریقت بى‏پیر میسر شود، فتان است. هر که گوید علم حقیقت را جز حق معلم است مغرور است. گفته‏اند: راسخان در علم ایشانند که علم شریعت بیاموختند، و آن گه باخلاص آن را کار بستند، تا علم حقیقت اندر سر بیافتند، چنان که مصطفى (ص) گفت: «من عمل بما علم ورثه الله علما لم یعلم».


هر که علم شریعت را کار بند نبود، آن علم ضایع کرد، و بر وى حجت گردد، و هر که مرا آن را کار بند بود، آن علم ظاهر حجت وى گردد، و علم حقیقت بعطا بیابد.


إنا أوْحیْنا إلیْک کما أوْحیْنا إلى‏ نوح و النبیین منْ بعْده اساس کونین بعز نبوتست، و ثمره نبوت جمال شریعتست. شریعت راه راست، و پیغامبران نشان راه‏اند، راهبر تا نشان راه نبیند راه نبرد: أدْعوا إلى الله على‏ بصیرة أنا و من اتبعنی.


رب العزة پیغامبران را بخلق فرستاد، تا راه طاعت پدید کنند، و بنده بر آن طاعت بکرامت و مثوبت رسد، و نیز راه معصیت پیدا کنند و از آن حذر نمایند، تا بنده از معصیت پرهیزد، و مستوجب عقوبت نگردد. اینت فضل بى‏نهایت، و کرم بى‏غایت.


اگر بنده را بجاى ماندى، و رسول را نفرستادى، و چراغ هدى بدست رسول فرا راه وى نداشتى، بنده در غشاوه خلقیت و ظلمت خود رأیى بماندى. همه آن خوردى که زهر وى بودى، همه آن کردى که هلاک وى در آن بودى. پس اعتقاد کن که: پیغامبران رحمت و امامان جهانیان‏اند، خیار خلق و صفوت بشر ایشانند. بر سر کوى دوستى داعیان‏اند، و بر لب چشمه زندگانى ساقیان‏اند. شریعت را عنوان، و حقیقت را برهان‏اند. اگر در آفرینش کائنات مقصودى بود ایشان آن‏اند، و اگر حقیقت را گنجى است ایشان خازنان‏اند.


إنا أوْحیْنا إلیْک الآیة فرمان آمد که: اى سید خافقین! و اى مقتداى کونین! آن تابشى که از عالم وحى بتو رسید، آن را رسالت خوانند، و پیش از تو مرسلان را هر کس باندازه خویش دادیم، اما آنچه از وراء عالم رسالت است، و على مشرب دولت تو است، روا نبود که دست هیچ ظالمى بدان رسد، یا دولت هیچ رونده‏اى آن را دریابد. اشارت مهتر عالم چنین است: «اوتیت القرآن و مثله معه».


چندان که از عالم نبوت بزبان رسالت با شما بگفتیم، از عالم حقیقت بزبان وحى با ما بگفتند. همانست که گفت: «لى مع الله وقت لا یسع فیه ملک مقرب و لا نبى مرسل».